مسافرت به رشت وانزلی
پسرنازم اینجا زیبا کنارانزلی هست یه دوست پیدا کردی اسمش محمد شفیعی بود تمام ساعاتی که اونجا بودیم توبامحمد بازی کردی بابای محمدمراقبتون بود کلی ازتون عکس گرفته بود باهاتون بازی کرده بود خیلی خوش می گذشت ...
نویسنده :
مامان آرشا
9:06
حرفهای برای نفسم آرشا
عکس مسافرت به ماسوله وتولدرهاجون
چه روزخوبی بود ماسوله بودیم خیلی بهت خوش گدشت پسرم چن تادوست پیداکرده بودی کلی باهاشون بازی کردی اینم روزتولدرهاجون که رفتیم خونشون عزیزم موقع اومدن ازرو مبل افتادی سرت به میزعسلی خورد کبود شد کلی گریه کردی همه خوشی ها تبدیل به ناراحتی شد ...
نویسنده :
مامان آرشا
14:56
یه روزتعطیلی
عزیزدلم چه ذوقی داشتی هی می گفتی مامان چرخوفلنگ ببرمنو اولش ازصداهای اونجا ترسیدی جلوترنمی رفتی بعدکه بردیمت استخرتوپ ترست ریخت شروع کردی به بازی کردن با په تعجبی نگاه می کردی عشقم زندگیت پرازشادی باشه عزیزم رفته بودیم مشاٍ روزخوبی بود کلی بازی کردی دنبال چوب بودی همش می گفتی چوب بشکم کنم عاشق چوب شکستنی .یبارجنگل که بودیم چوب شکستن عموپیمان ودیدی ازاون موقع همش میگی بشکم کنم چقدرچوب جمع کردی بابا برات آتیش درست کرد ...
نویسنده :
مامان آرشا
8:56
جاده آبعلی وپارک طبیعت
عزیزدلم اون روزکه رفته بودیم پارک طبیعت کلی بازی کردی اصلاپیش مانمی موندی همش دنبال غریبه هاراه می افتادی بالبخندت دوست می شدی باهیچ کس غریبی نمی کنی اینجاهم بااون دختردوست شدی کلی بازی کردی خیلی سردته گلم ،باآنکه داشتی می لرزیدی بازم دوست داشتی توبرف بازی کنی وچقدرلذت می بردی ...
نویسنده :
مامان آرشا
9:36