آرشاآرشا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

آرشای بابا

بدون عنوان

1392/12/2 1:35
نویسنده : مامان آرشا
123 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم آرشاجونم ،زندگی مامان

یازده ماهگیت هم داره به آخرمی رسه نزدیک تولدت می شه عزیزم کارهای جدید یادگرفتی بهت غذامی دم دوست داری خودت بخوری هرچی تودستم می گیرم بخوری اول زبون می زنی اگه خوشت اومد گازمی گیری هنوزآب خوردن توی لیوان رایادنگرفتی وقتی می خوری کلی سرفه می کنی پسرم بازیگوش شدی دوست داری بازی کنی شکرخدا راه رفتنت خوب شده کمتربه زمین می خوری توپ وباپات قل می دی یه عادت بدپیداکردی که دوست داری همش توبغلم باشی اون شبی که توخونه عمه فرانک وقتی داشتن جنازه عمه افسانه رامی بردن بدجورجیغ زدی شدیداشک ریختی گویابیشترازهمه توحس کرده بودی که عمه برای همیشه می ره واین آخرین بودن بود بعدازاون شب ازبغلم جدانمی شدی می گفتن ترسیدی زن دایی ترستو برداشت اماسه چهارروزازبغلم جدانمی شدی خیلی اذیت شدم نتونستم جلوی مهمونادربیام بغل کسی هم نمی موندی بعدازچندروزکه خلوت شد بهترشدی پسرم شیطنت هات خیلی زیاد شده یه جا آروم نمی گیری بعضی کارات خیلی خنده دارهست منو بابای کلی برات می خندیم خیلی دوست داریم پسرگلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

علي
8 اسفند 92 19:52
سلام وبت قشنگ بود روزنامه ديواريمو ببين مرسي -----
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرشای بابا می باشد