پایان سال ۹۳
امروزدیگه آخرای اسفدسال نودوسه هست امسال هم تموم شد فردا شب تحویل سال هست آرشای مامان یکسال دیگه برات تموم شد سال دوم زندگیت باقشنگی هابرات تموم شد تو خندیدن رابیشترتجربه کردی تازه گی های زیادی ازدنیای مادیدی وکودکانه به آنهاخندیدی ماکودکی راآرزو می کنیم که برگردیم کودکی کنیم بی پروابه همه چیز وبه همه کس ازته دلبخندیم وشادباشیم اما چرخ روزگارنمی ایستد تونیز بزرگ می شوی خیلی زود ازدنیای کودکی دورمی شوی کودک من ای بهونه زیستنم چگونه می تونم همراهیت کنم تاکجا می تونم دستت رابگیرم که زمین نخوری وآنقدراستوارباشی که چیزی تورابه زمین نزند وآنقدرشهامت وبزرگی ازاین زندگی یادبگیری که تنها درمقام یک انسان که خداوند ازآن سخن گفته زندگی کنی فرزندم ای تمام عاشقانه های من ،دوست دارم هرآن نگاهت رابه سمت خدابیندازی وعشق بازی رادرتمام هستی ات عجین کنی کودک من بی خبرم ازاینکه تاکجای این مسیرباتو هم قدم وهمراه خواهم شد اما دستت رااگربه دست خدابسپارم نگران نخواهم ماند ازتنهاییت .که اول وآخرخداست کودک شیرین من هرروزکه می گذرد زیبایی های تازه تری درتو می بینم واین لذت روزهای عمرمن می شود به صورت معصومت که خیره میشوم به محبتت که دردوسالگیت بروزمی دهی حیران می مانم مرابه فکرفرومی بردتقدرباتو چه خواهدکرد این فرازوفرودزندگی توراتاکجاهاخواهدبرد کودکم عمیقانگرانی تمام وجودم رابه تسخیردرمی آوردوبغض گلویم رامی گیردباشد یادجمله می افتم که هرکودکی که بدنیامی آید یعنی خداازانسان نامید نشده است می دانم درهرعصری انسان های بزرگ زندگی کردن که عزیزخدابودن دعامی کنم که درهرسطحی اززندگیت عزیزخداباشی فرزندم اینگونه خوشبختی .