آرشاآرشا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

آرشای بابا

آرشا کوچلوی مامان

پسرنازمامان ،قشنگم ،امید زندگیم هرروزکه می گذردشیرین ترمی شوی وخیلی دوست داشتنی ،گلم بیست ماهت تموم شده تو ماه بیست ویکم هستی دیگه یادشیرنمی افتی هرکلمه ای که ازدهن مامی آدبیرون توتکرارمی کنی بابابهت میگه طوطی من،منظورتوقشنگ به مامی فهمونی به نمک میگی ممک کلی می خندیم چن روزه مسواک می زنی بلد نیستی بیشترباهاش بازی می کنی خیلی آقاشدی شیرین زبون ،خونگرم ،هرجامی ریم جوروشادمی کنی کلی برنامه داری که همه سرگرم بشن باهیچ غریبه ای غریبی نمی کنی بلکه دنبالشون به گریه هم می افتی هواسردشده خیلی نمی تونم ببرمت بیرون تو خونه کلافه میشی یه وقتای لباساتومی ری ازکمدت میاری میگی بپوشونم بریم بیرون . انارخیلی دوست داری ازبین هرمیوه ای انارراانتخاب می کنی ...
9 آذر 1393

شیشه شیر

عشقم ،نفسم ،هرروزکه می گذردعاشقترمی شم وتو معنای زندگیم می شوی دراین عصریخبندان تووجودم راگرما می بخشی . کودکم ،نفسم ،حس زیبای رادارم تجربه می کنم شاکرم خداوندا شاکرم ازاین هدیه زیبا.خداوندا به من توفیق این راعطافرما تادرمقابل این هدیه زیبا چیزی کم نذارم درمقام یک مادرازپس این مسولیت برآیم خداوندابه من این توفیق رابده که فردا درمقابل فرزنم شرمنده نباشم کودکم رادرهمه حال به توکه نزدیکترین ومهربانترین ووفادارترین ....هستی می سپارم خدایا کودکم راخودتربیت کن که عاقبت بخیرشود معبودم ازهمه نعمت هایت سپاسگذارم آرشای مامان امروزازصبح بهت شیرندادم تصمیم دارم که ازشیربگیرمت خیلی خوب کناراومدی بعدازهیجده ماه شیرخوردن ،بعدازاون همه وابستگی ....دلم...
11 مهر 1393

کودکم

روزگارقشنگی داریم پسرم درسرلوحه این تقدیرزمان ،نقشی به جامی گذاری باخنده هات، باشیطنت هات ،دلتنگیها گم می شوند آنگاه که سکوت خانه باصدای ملوس تو می شکند لحظه های شیرینی به پامی داری باخنده هات می خندیم لذت می بریم شاید این همان خوشبختی واقعی ماهست کودک من ،شیرینم ،مهربونم ،نفسم هرگزنمی خواهم این روزها رابه دست زمان بسپارم  که برای مرورآن دلتنگ وغمین ازدالان خاطرات ردبشم اما چاره ای نیست من ازاین روزها می گذرم تا تورادربهترین جایگاههاببینم بزرگ شدنت راببینم .پسرم عزیزجانم یاری خداپناه توباشد عاشقانه می پرستمت  ...
7 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرشای بابا می باشد